روشنفکر کیست ؟
روشنفکری (در انگلیسیIntellectualism در فرانسه intellectuelite و در زبان لاتین intelligere ) به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می شود .
واژه ی روشنفکر یا ((اینتلکتوال)) صفتی است برای آدمهای خردمند، خردگرا و عقلانی، آدمهائی که پدیده های جهان را بر حسب دستور خرد و دانش بررسی می کنند و می سنجند و به جای خیالبافی، متفکر و اندیشه ورند.
2- الزامات روشنفکر بودن:
1- شناخت و آگاهی.
2- اتکا به خرد نقاد.
3- نوگرا.
4- الترناتیف سازی.
5- اندیشه معطوف بعمل.
شناخت و آگاهی
از مبانی روشنفکریست، نه تنها شناخت و آگاهی در حوزه علوم بخصوص علوم اجتماعی همچنان شناخت ساختارشناسانه از نظام مسلط بر محدوده جغرافیایی که او در آن و برای آن کار و زندگی می کند. شناخت و آگاهی از داشته ها و امکانات مادی و معنوی آن. شناخت از قوانین، سنت ها و ظابطه های حاکم بر آن جامعه ؛ شناخت از بافت اجتماعی و روان جامعه ، شناخت از مردم ، مشکلات و آرزوهاشان.
روشنفکر اهل تحقیق و تفحص است و با هر پدیده ای به دیده ی شک می نگرد و هر ادعائی را تا با محک آزمایش و تجربه نسنجد و راستی و درستی اش بر او هویدا نگردد، پذیرایش نخواهد بود. در اثر همین پژوهش و تحقیق است که دانشها مرتب در حال پیشروی اند و جهان پیوسته در پیشرفت است. «اینتلکتوالیسم» رو به پیش دارد و با پذیرش بی چون و چرای ادعاهای توهمی و مفاهیم تعبدی کاملاً در تضاد است ، و خرد را برتر از هر گوهر می داند. اساس در دنیای مدرن عقل است و خرد نقاد، روشنفکر هم نسبت به اندیشه ها و هم نسبت به ساختار اجتماعی نگاه انتقادی دارند.
روشنفکر نه تنها سنت شکن و ساختار شکن است همزمان آشنا زدا نیز می باشد. این به چه مفهوم است؟ روشنفکر با معرفت و شناخت که پیدا کرده چه معرفت علمی و تیوریک است یا معرفت با آدمها ؛ ازدواج دایمی نمی کند و سر بندگی بر زمین نمی گذارد. زیرا جهان پیرامون روشنفکر در حال تحول و نو شدن سیستماتیک و دوامدار است پس یکی ازخصایل اساسی روشنفکر نو شدن و همیشه همگام و همقطار بودن با کاروان شتابنده تکامل است. لزوما روشنفکر در پی شکستن آن سنت ها، ساختارها و زدایش آن آشنایی هایست که در مقابل خرد و تجدد، پیشرفت و ترقی ، سازندگی و نوشدن سنگر گرفته اند. جهان روشنفکری میدان جهش به سوی آینده است.
گفتیم روشنفکر الترناتیف ساز است یعنی چیزهایی را نقد و نفی می کند که چیزهای دیگر جایش را بگیرد. ناگفته پیداست که از ویژگیهای روشنفکر اندیشه معطوف به عمل است، هیچ روشنفکری نیست که اندیشه اش معطوف به تغییر اجتماعی نباشد. یعنی احساس تعهد می کنند . مانند یک آکادمیسین بی طرف نیستند. می خواهند عملا کاری بکنند.
روشنفکر باید دانش ، فرهنگ و قدرت برنامه ریزی به اتکای عقل را برای جامعه داشته باشد. روشنفکر نه تنها با حکمت و تواناییهای علمی و گاه اندوخته های دانشگاهی و قدرت بیان ، آگاهییهای سیاسی و اجتماعی خود را بکار می گیرد تا به پژوهش و بررسی تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی بپردازد بلکه در پی این است تا بر رویدادهای جامعه تاثیر بگذارد و اگر ممکن باشد به انتقال آن آگاهییها به جامعه پیرامون خود بر آید. تلاش روشنفکر این است که بین واقعیت ها و آرمانها پیوند و نزدیکی ایجاد نماید، روشنفکر بیانگر آن چیزیست که در بطن جامعه در حال تکوین است. اما هنوز شکل و تعریف دقیق خود را پیدا نکرده است.
روشنفکر را عموما فردی می دانند که از قدرت فکری اش برای بررسی ، تامل یا نظریه پردازی در مورد اندیشه های گوناگون بهره می برد. روشنفکر کسی است که فارغ از تعبد و تعصب و دور از فرمانبری ، اغلب نوعی کار فکری می کند و نه کار بدنی حاصل کارش را که در اختیار جماعت می گذارد کمتر به قصد جلب نفع مادی می گذارد یعنی حاصل کارش بیش از آنکه جلب نفع مادی و شخصی باشد حل مشکلی اجتماعی است. موجز اینکه رسالت روشنفکر روشنگریست.
بطور کلی روشنگری از ماهیت پدیده ها و مفاهیم پرسش می کند. روشنگری می خواهد بداند حقیقت چیست؟ انسانیت چیست ؟ آزادی چیست ؟ و عدالت چیست ؟ روشنگری در پرسش از ماهیت چیزها هیچگونه محدودیتی را به رسمیت نمی شناسند. بنابراین ، پرسش های روشنگری همه پرسش های فلسفی هستند که بطور همزمان ، حقایق مسلم و اصول ثابت و بدیهیات و حتی خود فلسفه را به چالش می گیرند. بایستی کوشش ها به یافتن پاسخ های درست در برابر پرسش های نو معطوف شود، نه اینکه جزم گرایانه و خشمگینانه بر پرسشگران بانگ برآورند که چرا می اندیشید و چرا پرسش می کنید.
جامعترین تعریف را از روشنگر امانوئل کانت ، فیلسوف آلمانی قرن 18 بدست داده است.
«روشنگری ، خروج آدمیست از نابالغی به تقصیر خویشتن خود.»
به اعتقاد کانت ، خود اندیشیدن ، اصل بنیادین روشنگری است. از تعریف کانت بر می آیدکه او تفکر مستقل و پویا را اساس روشنگری می داند. تفکر مستقل و پویا ، درگرو آزادی اندیشه است. از این رو تعریف کانت از روشنگری با آزادی معنا می یابد . انسان، بر پایه تعریف کانت از روشنگری ، موجودی است آزاد و خردمند که با گام نهادن در وادی تفکر ، می تواند از تنگنای نابالغی خارج شود.
اندیشمندان روشنگری برای این مفهوم هیچگونه حد و مرزی قائل نیستند. آنان معتقدند که در پرتو روشنگری باید همه چیزی را مشاهده کرد و شناخت.
نامداران بزرگ روشنگری بیکن ، مونتسکیو، دکارت، لاک ، نیوتون، ولتر، روسو، دیدرو، دالامبر ، هولباخ و کانت. که به تدریج در قرن هجدهم میلادی به صورت فرایندی پر تکا پو و تاثیر گذار در آمد ، بطور عمده از فرانسه ، انگلستان و آلمان سر بر آوردند . در میان طیف گسترده کوشندگان روشنگری ، هم فیلسوفان تجدد گرا جای می گرفتند، هم اندیشه وران الهی و هم ادیبان ، شاعران و خطیبان.
فلسفه روشنگری:
بی تردید فلسفه روشنگری ، فلسفه مدرنیته است. هدف فلسفه روشنگری ؟ آراسته ساختن جهان با زیور خرد و آگاهی و از میان بردن جهل و خرافات است بر خرد و علم و آگاهی مباهات می کند و هر چیزی را که با عقل همخوانی نداشته باشد متعلق به قلمرو پندار و تخیل می داند. روشنگری به گالیله و نیوتن می بالد یعنی علم را برتر از اسطوره و عقل را برتر از تخیل می داند.