تئوری توطئه
بحث تئوری توطئه در دهه های اخیر در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران بیش از هر زمان دیگری مطرح شده. بر اساس یک تعریف " در نگرش توطئه فرض بر این است که دست های آشکار و بیشتر پنهان رقم زننده ی مقدرات فرد، جامعه و یا یک ملت هستند و بزرگ مردن آنها، دیدگاهی افراطی و اغراق آمیز از وقایع را به تصویر می کشد."
در تبیینی دیگر آمده است که بر اساس دیدگاه تئوری توطئه تصور چنین است که ایران صحنه ای است که بازیگران آن از سوی قدرت های خارجی کنترل می شوند و نقشی که بر عهده گرفته اند یا کلماتی را کع بر زبان می رانند نیز از خارج تعیین شده است. این قدرت های خارجی گویا قادر مطلق، کاملا مسلط و واقف به همه ی جریانات هستند و همه ی حرکت های روی صحنه به فرمان این نیروهای خارجی عمل می کنند.آنچه روی می دهد نه از روی تصادف و نه بر حسب ابتکار لحظه ای و نه از اراده ی مستقل افراد نتیجه می شود. همه چیز از پیش طراحی شده، نمایشنامه روی کاغذ آمده و مولف اصلی آن -همان قدرت های خارجی- سرنخ ها را در دست دارند.
اینکه گفته می شود توهم توطئه نوعی بیماری است بدین معنا نیست که اساسا هیچ توطئه ای در هیچ موردی در کار نیست و آنچه که توطئه خوانده می شود همه خواب وخیال و توهم است... بلکه منظئر آن است که مقوله ی "توطئه" را می توان به دو گونه بررسی کرد: یکی برخورد علمی ودیگری بر خورد عاطفی و بیمارگونه . در بر داشت علمی ، توطئه، به عنوان فرضیه ای در نظر می آید که قابل رد یا اثبات است و در پرتو داده های عینی و اسناد و مدارک تاریخی و بدون جانبداری عاطفی مورد بررسی و تحلیل علمی قرار می گیرد و از این رو قابل بررسی و تحلیل علمی قرار می گیرد و از این رو قابل اثبات یا رد و انکار است.
عوامل ذیر را می توان به عنوان برخی از دلایل توطئه باوری بر شمرد:
توجیه ضعف های داخلی
ساده کردن تحلیل و ایجاد حالت اقناع
کاستن از انتقاد به بهانه ی بهره گیری بیگانگان
ایجاد نفرت روانی از مخالفان و سرکوب آنان
پارانوید در سیاست ایران
بحث های سیاسی در ایران آکنده از اصطلاحاتی مانند توطئه، جاسوس، خیانت، وابسته، خطر خارجی ، نفوذ بیگانه، اسرار ، نقشه، عروسک، ستون پنجم، نوکران استعمار، پشت پرده، و پشت صحنه است.
منبع: کتاب جستارهایی درباره ی تئوری توطئه در ایران
مدرنیته که در زبان فارسی به نوگرایی» و «تجدد طلبی» ترجمه شده است. از جمله موضوعاتی است که مفهومی بسیار وسیع دارد و جنبه های مختلف زندگی شخصی و اجتماعی را شامل می شود و همین موجب تفاوت گسترده و بنیادی دنیای امروز با گذشته شده است. پیشرفت های علم و تکنولوژی، پررنگ شدن نقش عقلانیت و منطق، حاکمیت قانون، تغییرات در جهانی بینی ها و تغییرات فرهنگ ها و ارزش ها، همه جزئی از اجزای مدرنیته محسوب می شوند.
.
از اواخر حکومت قاجار که جنبه هایی از مدرنیته به
ایران راه یافت و گرایش به آن در میان عده ای پدیدار شد، چالش میان سنت و مدرنیته
هم شکل گرفت. از آنجا که ایران منشاء مدرنیته نبود و رشد طبیعی و موزون فرهنگ مدرن
در بخش های مختلف صورت نگرفته بود و با توجه به وسعت مفهوم این مقوله نو، افراد و
گروه های مختلفی که گرایش به مدرنتیه پیدا کردند هریک تفسیر و برداشت متفاوتی از
آن داشتند و هرکس به جنبه ای از آن متمایل شد بدون آنکه آن را به صورت یک کل و با
در نظر گرفتن مبانی فکری و ارزشی ببیند.
تفاسیر متفاوت از مدرنیته و چالش هایی که در تقابل با
تفکر سنتی پدیدار شد، روند تغییرات را سرعت بخشید و در دوره های مختلف تقابل سنت و
مدرنیته به شکل های گوناگون بروز کرد. در جامعه امروز ایران هم چالش میانسنت و مدرنیته
همچنان وجود دارد اما تقابل امروز از جنس دیگری است. برای
مثال دیگر مانند 70-80 سال پیش حتی سنتی ترین افراد هم به علم و دانش بشری اهمیت
می دهند و بعید است امروز کسی همچون آن زمان از مدرسه رفتن فرزندان جلوگیری کند و
علم آموزی را کفر آمیز بداند.
اگرچه قرار دادن افراد جامعه در این یا آن دسته فکری نمی
تواند کار دقیق و صحیحی باشد و طیف بندی اندیشه ها و قرار دادن هر فرد در قسمتی از
طیف، به واقعیت نزدیک تر است. همواره اما بخش های عمده ای از افراد جامعه با
تفکراتی کم و بیش نزدیک هم هستند که اندیشه های غالب را شکل می دهند، اگرچه همواره
تفکراتی هم هستند که در اقلیت قرار می گیرند.
با این رویکرد، می توان برای تقسیم بندی افراد به اندیشه های سنتی و مدرن در جامعه امروز ایران به دو گروه تفکر که در جامعه پررنگاست اشاره کرد.
اغلب آنانی که امروز در دسته سنتی گراها قرار می گیرند، شباهت چندانی
به سنتی های چند دهه قبل ندارند. این گروه از افراد جامعه علم و تکنولوژی را مطلوب
می دانند. از تلفن همراه، خودرو، رایانه و سایر امکاناتی که دنیای مدرن جهت ارتقای
وضعیت رفاه و سرعت بخشی در ارتباطات فراهم کرده است استقبال می کنند با این حال
اما از آنجا که بخش فکری و فرهنگی مدرنیته را در تعارض با مبانی ارزشی خود تشخیص
می دهند، مقاومت می کنند و مدرنیته را در همان جنبه های علمی و تکنولوژیک می
پذیرند. به همین جهت در دسته بندی جامعه امروز،
این دسته را همچنان می توان در گروه سنتی گراها قرار دارد.
گروه دیگر که در
جامعه بسیارند، افرادی هستند که تمایل زیادی به مدرنیته نشان می دهند و علاوه بر
گرایش به بهره بردن از تکنولوژی های نو و برخی دیگر از ظواهر دنیای مدرن، به جنبه
هایی از فرهنگ مدرن هم علاقه مند هستند که جزء مبانی اصیل و حقیقی فرهنگ مدرن
نیستند، بلکه بخشی از آنها حتی جزء آفات مدرنیته محسوب می شوند. آفاتی که هر
اندیشه و تفکری و حتی هر وسیله و تکنولوژی مدرنی هم در کنار مزایا ممکن است داشته
باشد.
گرایش به این جنبه
های فرهنگی که بعضی از آنها از سوی تفکر مقابل «نامشروع» تلقی می شود، موجب نگاه
بعضا خصمانه سنتی گراها و نوگراهای امروز به اندیشه های گروه مقابل شده است. در
واقع توجه نکردن به مبانی اصیل فکری و ارزشی فرهنگ مدرنیته موجب شده دو نوع تفکر
غالب در ایران برابر هم قرار بگیرند و حاضر به هیچگونه سازش نباشند
قلمرو زمانى و مکانى
اگر تجدد، یا مدرنیته را عبارت از یک دوره تاریخى
بدانیم، مسلما آغاز و تولد، قلمرو و محدوده، و چه بسا مرگ و پایانى خواهد داشت. در
مورد آغاز این دوره نیز آراى ناهمگرا و ناهمگونى وجود دارد. گیدنز - هم چنان که
گذشت - تولد و شروع آن را از قرن 17 مى داند،
اما بیشتر محققان شروع رسمى آن را از قرن 18 - هم
زمان با دوره روشنگرى - به حساب مى آورند. عده اى دیگر نیز آغاز تدریجى این دوره و
این شیوه از زندگى را از اواخر قرن 15 - مقارن با دوره رنسانس - دانسته اند.
در مورد مکان این پدیده، یا فرآیند تاریخى آن نیز جوامع
غربى (اروپا و امریکاى شمالى) در واقع موطن و مولد تجدد بوده اند و به صورت نشانه
و مظهر مدرنیته در آمده اند. بنابراین تعابیرى، چون جهان جدید، فرهنگ و تمدن مدرن
مى تواند نام دیگرى براى تمدن کنونى غرب باشد. اما در عین حال باید توجه داشت که این
سخن به معناى محدود کردن جغرافیاى تجدد نیست.
در مورد پایان و زوال عمر مدرنیته و تمدن مدرن نیز آرا
مختلف و متفاوتى ارایه شده است. برخى از محققان غربى، بحران هاى جدى و نابسامانى
هایى را که امروزه، روند تجدد - عملا و نظرا - با آن ها مواجه شده است، را نشانه
هاى کهولت و بلکه احتضار و رو به زوال رفتن آن تلقى کرده از به وجود آمدن دوران
جدیدى به نام پسامدرن، یا پست مدرن (postmodern) خبر مى دهند.
کسانى نیز باپذیرفتن بسیارى از بحران ها و چالش ها معتقدند: تمدن مدرن قادر است با
بازنگرى و بازسازى مؤلفه هاى فکرى و تمدنى اش، خود را از ورطه بحران و هلاک
برهاند. «هابرماس » یکى از اندیشمندان مشهور معاصر، طرفدار جدى این تفکر بوده و
براى نجات ایده و فرهنگ مدرن تاملات فراوانى دارد. کسانى نیز اساسا دوره پست مدرن
و اندیشه پست مدرنیسم را مولود و زاییده مدرنیته و مدرنیسم - و لازمه نوآورى و باز
اندیشى آن - تلقى مى کنند و با در مقابل قرار دادن آن دو با هم مخالفند. بدین حساب
پست مدرنیته، یا پست مدرن، شکل و شمایل جدید و سازوکارى نوین از مدرنیته و مدرنیسم
خواهد بود.
عرصه هاى تجدد
اگر مدرنیته و تجدد را نامى براى خصایص و ویژگى هاى تمدن
و فرهنگ جدید غرب بدانیم، پس مى توان نتیجه گرفت که تمامى عرصه هاى حیات غربى در
واقع جزو قلمرو و حوزه استحفاظى مدرنیته است؛ به عبارت دیگر فرآیند مدرنیته تمام
عرصه هاى زندگى و تمدن جدید را تا آن جا که توانسته فتح کرده است. در واقع عرصه و
سیطره مدرنیته شامل حوزه هاى گوناگون فکرى و عملى؛ از قبیل فلسفه، علم، معرفت
شناسى، جامعه شناسى، روان شناسى، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات و... مى شود. از
این رو پروژه و طرح مدرنیته مدعى بوده است که در همه این حوزه ها، و همه عرصه هاى
زندگى فردى و اجتماعى بهترین تفکر و «بهترین شیوه
زندگى » را به ارمغان خواهد آورد. در واقع نوید قطعى و جازم تمدن متجدد، از ابتدا
این بوده است که با زدودن خرافات، موهومات، سنت ها، اسطوره ها و... و با پیروى از
عقل و خرد (reason) و با اتکاى به
علم (science) انسان را به آرمان شهر، مدینه فاضله
(utopia) و به امنیت، رفاه، نیک بختى و سعادت خواهد رساند
.
تجددگرایى (مدرنیسم)
در مورد معناى این واژه نیز اختلاف نظرهاى فراوانى وجود
دارد. هم چنین باید دانست که این مفهوم در حوزه هاى مختلفى به کار مى رود، در یک
معناى عام - صرف نظر از
معانى خاص آن - مى توان گفت: تجدد گرایى، یا مدرنیسم عبارت است از «فرهنگ و فلسفه
تمدن مدرن »، یا به تعبیرى مى توان آن را «جهان
بینى، یا شیوه نگرش و گرایش انسان متجدد و عصر جدید» دانست.
در واقع مدرنیته یا تجدد، تبلور عینى و تجسم یافته دنیاى
جدید است و مدرنیسم یا تجدد گرایى، تبلور عقیدتى و احساسى این دنیاست.
مدرنیسم، ایده ها و تئورى هاى خود را جهان شمول دانسته و
آن را براى سعادت بشریت، لازم و با کفایت تلقى مى کند. به عبارتى، این تفکر، تحقق
مدرنیته غربى در سراسر جهان را، ممکن، یا ضرورى و به هر حال مطلوب مى شمارد. به
همین خاطر است که از ابتدا داعیه هاى جهانى و جهان شمولى را در سر مى پرورانده است
.
زمینه هاى شکل گیرى تمدن متجدد
ناگفته پیداست که زمینه ها و بسترهاى متعددى لازم است تا
تحول بزرگ تمدنى به وجود آید، از عوامل و زمینه هاى فکرى و فلسفى گرفته، تا عوامل
اجتماعى و سیاسى. با این حال مى
توان همه این عوامل و زمینه ها را در چهار رویداد بزرگ خلاصه کرد:
1. جنبش و عصر رنسانس (نوزایى)؛
2. جنبش اصلاح دینى (رفرماسیون)؛
3. جنبش و دوره روشنگرى ؛
4. انقلاب صنعتى.
در واقع این چهار رویداد هم عامل شکل گیرى پروژه و پدیده
تجدد بوده اند و هم عامل تثبیت، تداوم و تکامل آن.
1. جنبش و عصر رنسانس:
این جنبش تقریبا از قرن 14 و در واکنش به تفکرات،
رفتارها و سنت هاى قرون وسطایى شکل گرفت. در اواخر قرون وسطا، روحیه و رویه اصحاب
کلیسا، دنیا طلبى و فساد آنها و نیز خشونت گرایى و فشارهایى که بر اندیشمندان مى
آوردند، زمینه را آماده بروز یک انقلاب سهمگین فکرى و فرهنگى کرده بود. از همین رو
از قرن 14 گرایش شدیدى به فرهنگ انسان گرایانه یونان باستان پیدا شد که این گرایش
با عناصر و آموزه هاى مسیحیت اولیه نیز پیوند خورد و فرهنگى نوین و عصرى جدید بنام
رنسانس را به وجود آورد. خصیصه بسیار مهم این دوران - که جزو مبانى و عناصر
مدرنیته و جهان مدرن تا به امروز مى باشد - بروز جنبش و تفکر انسان گرایى، یا
اومانیسم (humanism) بوده است.
بر این اساس در جهان جدید «انسان » و حقوق او در مرکز
تاملات و تلاش ها قرار مى گیرد.
عصر رنسانس تا قرن 16 ادامه یافت و میراث فراوانى براى
دوره هاى بعد و تمدن جدید باقى گذاشت.
2. جنبش اصلاح دینى: (reformation)
این جنبش در قرن 16 به رهبرى «مارتین لوتر» آغاز شد. در
واقع این جنبش با انگیزه هاى دینى و براى اصلاح کلیسا سر بر آورد و با عقاید رسمى
کلیسا؛ از جمله معصومیت پاپ ها و مرجعیت کلیسا - براى تفسیر دین، متون دینى و نیز
با مسائلى چون فروش عفو و بخشش الهى و فروش غرفه هاى بهشت، و با فساد موجود در
میان اولیاى کلیسا - در افتاد. نتیجه این نهضت منجر به تشکیل مذهب پروتستانتیسم
(protestantism) و کلیساى پروتستان شد.
3. جنبش و دوره روشنگرى: (enlightenment)
باید مهمترین عامل در تثبیت و تئوریزه شدن مدرنیته و
تمدن مدرن را در همین دوره؛ یعنى قرون 17 و 18 دانست. و در واقع به نظر بسیارى،
شروع رسمى مدرنیته و حتى اوج آن از همین دوره به حساب مى آید.
جنبش و دوره روشنگرى، یا عصر خرد، ادامه منطقى دو جنبش
پیشین است. این جنبش عمدتا جنبه فکرى، فرهنگى، علمى و فلسفى دارد. اومانیسم که از
دوره رنسانس شروع مى شود، در این دوره صبغه فلسفى و تئوریک مى یابد و تمامى عروق و
شریان هاى فکرى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى تجدد را مشروب مى کند.
دو شاخصه اصلى این دوره تاکید و تکیه مصرانه بر عقل و
علم است که از آن با عنوان عقل گرایى و عقل بسندگى، یا راسیونالیسم
( rationalism) و علم گرایى و علم زدگى، یا سیانتیسم
(scientism) یاد مى شود. در این دوران انسان مدرن، با نخوت و
غرور زاید الوصفى مدعى مى شود که دو عنصر «عقل و علم » براى
رساندن بشر به سر منزل مقصود و وصول به امنیت و سعادت (بهشت زمینى)
کفایت تام دارند و نیاز به هیچ نیروى بیرونى؛ از قبیل
وحى نیست. در این عصر دین خدا و خداشناسى نیز در ابتدا به صورت یک خداشناسى عقلانى
و غیر وحیانى (الاهیات
طبیعى) در مى آید و در مقطعى نیز به طور کلى حذف و طرد مى شود (ماتریالیسم.)اکثر
اندیشمندان و معماران فکرى و اندیشگى مدرنیته مربوط به همین دوره اند که از جمله
این متفکران مى توان به دکارت، هیوم، لامارک، لکلرک، دیدرو، دالامبر، روسو، آدام
اسمیت، جان استوارت میل، هولباخ و کانت اشاره کرد.
4. انقلاب صنعتى:
تحولات برق آساى صنعتى - که در طول یک قرن؛ یعنى از 1750
تا 1850 به طول انجامید - به قدرى
چشمگیر و پرگستره بود که از آن با عنوان انقلاب یاد مى شود. تحولات
صنعتى در واقع نمود عینى علم جدید است. البته این تحولات تنها مربوط به حوزه
تکنولوژى نمى شود، بلکه تمامى حوزه ها و عرصه هاى زندگى فردى و اجتماعى را دچار
دگرگونى و تحولات مهیب ساختارى کرد؛ در واقع اختراعات جدید و نیل به ابزار آلات
پیشرفته صنعتى و گسترش کارخانه هاى بزرگ و... موجب بروز لوازم و پیامدهاى فرهنگى
عظیمى شد که خود را در زیرو روشدن ساختارهاى جمعیتى، و در شهر نشینى، ارتباطات،
مناسبات انسانى، سبک زندگى اخلاقى، خانوادگى دینى و... نشان داد. به نظر پژوهشگران
على رغم دستاوردهاى عظیم این تحولات بحران ها و خسارت هاى جبران ناپذیر فراوانى را
نیز در پى داشت
تاریخچه و وجه تسمیه واژه وندالیسم
در قرن پنجم میلادی در سرزمین های واقع در میان دو رودخانه بزرگ اودر و ویستول قومی بنام وندال زندگی می کرد. وندال ها که پیشتر سرزمین های گل (فرانسه امروز) و اسپانیا را به تصرف خود درآورده بودند به متصرفات روم در آفریقا حمله کرده کارتاژ را گرفته و بر مدیترانه مستولی گردیدند. آنان بر سر راه خود از آبادی و آبادانی هر چه دیدند نابود و تاراج کرده چیزی برجای باقی ننهادند. همین شهرت تاریخی سبب شده است که امروزه وندالیسم را به معنی ویرانگری، وحشیگری و خرابکاری به کار برند.
مفهوم و تعریف
در اغلب تعاریف ارایه شده در باب مفهوم وندالیسم ، محققین و صاحب نظران از آن به عنوان رفتار معطوف به تخریب و خرابکاری اموال، تأسیسات عمومی نام برده اند.
وندالیسم، در این معنی، از بلاهای جوامع امروزی است که در گذشته دیده نشده است. «وندال های کهن »، در هجوم های وحشیانه خود، چیزی را ویران می کردند که خود نساخته بودند، اما «وندال های مدرن »، چیزی را نابود می سازند که از آن جامعه خودشان است
مدارس هدف نخستین وندال هاست. آنان شیشه کلاس ها را می شکنند، اشیاء منقول، وسایل آموزشی و لوازم التحریر مدرسه را تخریب می کنند یا به سرقت می برند. در کتابخانه ها صفحاتی از کتاب ها با عناوین و موضوعات مختلف بریده یا کنده می شوند. در مواردی کل کتاب مورد تخریب و آسیب قرار می گیرد .
جوانانی که وسایل پارک ها یا زمین های بازی را تخریب می کنند و علائم و نشانه های جاده ها و درخت ها و فواره ها را از بین می برند،وسایل مورد نیاز عمومی نظیر تلفن عمومی و توالت های عمومی را تخریب و غیرقابل استفاده می سازند.
اتومبیل داران، بخصوص آنهایی که اتومبیل گران قیمت دارند، دائماً شکایت می کنند که بدنه ماشین آنها آسیب می بیند و یا لاستیک چرخ هایشان پنجر می شود و گاهی شیشه ها و آیینه های اتومبیل شکسته می شود.
از اینرو مییر و کلینارد وندالیسم را بعنوان نوعی تخریب ارادی اموال به صورتی تکرار شونده، مستمر و با انگیزه های خاص تعریف کرده اند.
بنظر می رسد آنها از تخریب، شکستن و ایجاد بی نظمی و اختلال در وسایل، ابزار و تأسیسات عمومی ابراز مسرت و رضایت نموده و از پاره کردن صندلی سینماها، اتوبوس ها و قطارهای شهری به شدت لذت برده و آن را نوعی تخلیه روانی و فرو نشاندن خشم و یا تشفی و ارضاء یک نیاز یا خواسته درونی می دانند.
وندالیسم به مثابه یک انحراف و کجروی اجتماعی
جامعه شناسان و علمای علوم اجتماعی خصوصاً پیروان مکتب جامعه شناسی نظم و کارکرد گرایی بر این باورند که حیات اجتماعی بر واقعیتی بنام هنجار استوار است. هنجارها قواعد رفتار اجتماعی به شمار می ایند که اجرای اصول و قواعد رفتاری هر جامعه را تضمین می کنند. در همه جوامع بشری همه افراد به یکسان از هنجارها و ارزش های اجتماعی پیروی نمی کنند. از این رو جامعه متابعت کنندگان هنجارهای اجتماعی را "همنوا" و ناقضین آنها را "ناهمنوا" می نامد.
«بودون » انحراف را به رفتاری اطلاق می کند که مخرّب زندگی بوده مورد سرزنش قرار گیرد یا موجب لطمه و جریمه گردد. بنظر بودون انحراف غالباً مترادف با قانون شکنی است و در جامعه موارد آن خیلی بیشتر از جرم است .
رفتاری، انحراف آمیز تلقی می شود که به عنوان رفتار غیرعادی تعریف شود. بیکر در این باره می نویسد: «انحراف، چگونگی عملی که شخص مرتکب می شود، نیست. بلکه نتیجه عملی است که دیگران برحسب ضمانت اجرائی قوانین به یک متخلف نسبت می دهند .
در همه گروه ها درجه اهمیّت هنجارها و رعایت آن توسط اعضاء یکسان نیست. برخی از هنجارها چون شیوه های قومی، از اهمیت کمتری برخوردار بوده و عدم رعایت آنها مجازاتی را دربرنداشته و یا در صورت مجازات میزان آن خفیف خواهد بود. در طرف دیگر قوانین وضع شده در یک جامعه در صورتی که مراعات نگردند، فرد خاطی با مجازات شدید روبرو خواهد شد.
با وجود شدت و ضعف در اهمیت هنجارها و رعایت آن توسط افراد، موضوع مهم دیگر موقعیت عمل می باشد که شدت و ضعف مجازات را تعیین می کند. به عنوان مثال سربازی که در دو موقعیت جنگ و صلح از انجام خدمت سرباز زند، مجازات های مختلفی برای او تعیین می گردد.
همچنین ویژگی های فردی و اجتماعی کنشگر از پارامترهای مهم در گرایش به انحراف است.
پایگاه اجتماعی خاطی نیز غالباً به عنوان عامل مهم در نظرگرفته می شود. مصونیت های متفاوتی که برای سفرا، وزرا، نمایندگان مجلس و برخی اشخاص دیگر وجود دارد، مؤید این امر است .
طبقه بندی و تیپولوژی انواع انحرافات، جرائم و منحرفین
طبقه بندی سیمونز که براساس نظرسنجی از مردم و انتخاب آنان از انواع عمده انحرافات و منحرفین صورت گرفت:
1 ـ همجنس بازان مرد2 ـ همجنس بازان 3 ـ فواحش 4 ـ مصرف کنندگان ماری جوانا
5 ـ سیاست گران افراطی 6 ـ زناکاران7 ـ الکلی ها 8 ـ هیپی ها 9ـ قماربازان
10 ـ افرادی که قبلاً توسط دادگاه ها به جرم یا جرایمی محکوم شده اند .
سیمونز متذکر می شود که همه انواع رفتارهای عنوان شده از سوی پاسخگویان لزوماً انحراف یا جرم محسوب نمی گردد. در نظرسنجی های بعدی پاسخگویان سیاست گزاران افراطی، همجنس بازان و مصرف کنندگان ماری جوانا را دیگر هنجارشکن تلقی نکرده و متقابلاً تجاوزکنندگان جنسی ، کودک آزاران ، هواپیما ربایان و مردانی که بر علیه زنان خود خشونت روا می دارند در زمره منحرفین و هنجارشکنان قلمداد گردیده اند. منفی بافان، استادان همه فن حریف دانشگاه و دانشجویان نخبه به ترتیب بعد قرار گرفته اند. آنچه که از طبقه بندی سیمونز و مشابه آن می توان استنتاج کرد مبین آن است که عامه مردم کلمات کجرو و کجروی را به افراد و اعمالی اطلاق می کنندکه از نظر آنان مردود و مذموم است.
انحراف را همچنین بلحاظ اینکه توسط فرد بطور منفرد انجام می گیرد و یابه صورت گروهی و دسته جمعی انجام می شود به دو نوع انحراف فردی و انحراف گروهی تقسیم کرده اند. در انحراف فردی، شخص به تنهایی از هنجارهای مقبول در جامعه سرباز زده و عدول کرده است. بعنوان مثال ارتکاب عمل قتل توسط جنابتکاری و با هر انگیزه ای انحراف فردی محسوب می شود.
انحراف گروهی در مقابل بطور گروهی و دسته جمعی توسط دو یا چند فرد انجام می پذیرد. باندهای قاچاق مواد مخدر و یا باندهای سرقت مسلحانه که بطور دسته جمعی انجام می گیرد انحراف گروهی به شمار می آید .
انحرافات همچنین به دو نوع انحراف ناآگاهانه و انحراف آگاهانه تقسیم می شود
چنانچه عملی از روی ناآگاهی و بدون قصد و نیتی در باب نقض هنجارها و قواعد اخلاقی از سوی فرد صورت پذیرد که با هنجارها و ضوابط اجتماعی مقرره مغایر باشد، این نوع عمل نابهنجار را انحراف ناآگاهانه می گویند.
در مقابل انحراف آگاهانه به انحرافی اطلاق می شود که در آن فرد یا افراد بطور هدفمند و دانسته و مبتنی بر قصد و نیتی به رفتارها و اعمالی دست زنند که با ارزش ها و هنجارهای جاری جامعه منافات داشته باشد.
خانواده، مدرسه، گروه همال، وسایل ارتباط جمعی و نظایر آن در انتقال و آموزش هنجارها، آداب، عادات و ارزش های فرهنگی جامعه به اعضاء و افراد خود قاصر و عاجز باشند طبیعتاً اعضاء بواسطه ناآگاهی و عدم آشنایی با قواعد رفتار اجتماعی به رفتارها و اعمالی ممکن است دست زنند که با هنجارهای مقبول و مورد انتظار جامعه مغایر باشد .
در برخی از طبقه بندی ها اشاره ای به انحرافات مثبت و انحرافات منفی شده است
چنانچه فرد یا گروه آگاهانه و با وقوف کامله به هنجارها و ارزش های جامعه خویش هنجارها و ارزش های نوینی بیافریند که از حیث غناء بر هنجارها و ارزش های موجود تفوق و برتری داشته باشند به انحراف مثبت و سازنده گرایش دارد. مصلحین اجتماع، انقلابیون، پیامبران و مردان بزرگ تاریخ در عرصه های علم و هنر و سیاست و فلسفه در زمره منحرفینی که به انحراف مثبت مبتلا بوده اند قرار دارند.
در جدیدترین طبقه بندی ارایه شده توسط کلینارد و مییر در باب بزه ها، جرایم در سه طبقه کلی جرائم بر علیه اشخاص ، جرائم بر علیه اموال و جرائم سیاسی دسته بندی می شوند:
1 ـ جرائم شخصی و بر علیه اشخاص :
ـ ضرب و جرح : عمدی، غیرعمدی ـ قتل (آدمکشی ) ـ تجاوز جنسی همراه با زور و اجبار ـ خودفروشی (فحشاء) ـ لواط ـ زنا ـ مساحقه (همجنس بازی زنان ) ـ اعتیاد : به مواد مخدر، و الکل ـ شرارت و اوباشگری ـ جرائم علیه کودکان (تنبیه بدنی، آزار و اذیت، شکنجه، سوء استفاده جنسی، فروش، بیگاری و...) ـ تخلفات رانندگی ـ همجنس بازی ـ خشونت علیه زنان و همسرآزاری ـ سایر اعمال ضداخلاقی و منافی عفت عمومی (میخوارگی و بدمستی، عدم رعایت شئونات اخلاقی و مذهبی، هرزه گی و...)
2 ـ جرائم بر علیه اموال :
الف ـ سرقت : شامل صور زیر:
ـ سرقت از مغازه ـ سرقت اتومبیل و موتورسیکلت ـ سرقت از بانک ـ دستبرد و دزدی اموال و خانه ها ـ جیب بری ـ دزدی گاوصندوق (زدن دخل )
ب ـ جرائم مالی : شامل صور زیر:
ـ جعل چک و صدور چک بلامحل ـ اختلاس ـ خیانت در امانت ـ تقلب در کسب و کار ـ تصرف عدوانی ـ رشوه خواری ـ اخاذی ـ باجگیری ـ قمار ـ جعل سکه و پول
ج ـ وندالیسم (خرابکاری و تخریب اموال عمومی )
د ـ آتش زدن و ایجاد حریق
ه ـ قاچاق : کالا و مواد (ماکول و غیرماکول )، الکل، مواد مخدر
و ـ احتکار
3 ـ جرائم سیاسی :
الف ـ برعلیه حکومت و نظام سیاسی : شامل صور زیر:
ـ تظاهرات غیرقانونی ـ اعتراض های غیرقانونی ـ سخنرانی های غیرقانونی ـ نشر، انتشار و عرضه مقالات، کتب، روزنامه ها، مجلات و نشریات غیرقانونی ـ خیانت به کشور ـ آشوبگری ـ خرابکاری ـ فعالیت های تروریستی ـ سوء قصد به رهبران سیاسی ـ هواپیمادزدی ـ فرار از خدمت سربازی ـ جرائم مربوط به حقوق مدنی و اجتماعی نظیر تخلف در مالیات و پرداخت دیون به دولت، تخلفات رانندگی و... ـ کودتا ـ توطئه بر علیه حکومت
ب ـ جرائم دولتی : شامل صور زیر:
ـ سوء استفاده از قدرت و امکانات دولتی ـ پذیرش رشوه و هدایای غیرقانونی ـ سوء استفاده مالی و اختلاس ـ شهادت دروغ ـ فساد سیاسی ـ تقلب در انتخابات ـ خشونت بر علیه مردم ـ ورود غیرقانونی به خلوت مردم ـ مزاحمت ـ توقیف غیرقانونی ـ کتک زدن ـ شکنجه ـ اهمال در انجام وظایف قانونی و محوله ـ محکوم کردن غیرقانونی ـ دستگیری غیرقانونی ـ نشر اکاذیب و شایعه سازی
از آنچه که در باب انحرافات و آسیب های اجتماعی گفته شد می توان استنتاج کرد اولاً انحراف به هر رفتاری یا ویژگی رفتاری که با نظام ارزش ها و هنجارهای مقبول و مورد انتظار جامعه مغایرت داشته باشد و از سوی تعداد کثیری از مردم رفتاری منفی یا مذموم ارزیابی گردد اطلاق می شود.
ثانیاً تقسیم جامعه به دو گروه راست رفتاران و کجرفتاران نامقدور است و هیچ جامعه ای را نمی توان یافت که در آن اکثریت مردم در طول عمرشان مرتکب هنجارشکنی در باب برخی از هنجارهای عمده اجتماعی نشده باشند.
ثالثاً انحرافات و کژ رفتاری های اجتماعی برحسب تعاریف جوامع و نوع فرهنگ ها نسبی است. شرب خمر در برخی فرهنگ ها و جوامع عملی ناهنجار تلقی نمی گردد حال آنکه چنین رفتاری در بعضی فرهنگ یا آئین ها مذموم و ممنوع است.
کجروی همچنین برحسب زمان و تاریخ نسبی است. مثلاً زنده به گور کردن دختران در عهد جاهلیت عرب رسمی محترم و پذیرفته شده برای اعراب سرزمین حجاز بود، با ظهور اسلام و تحت تعالیم آن این رسم ملغی و ناپسند اعلام شد و تدریجاً منسوخ گردید.
کجروی همچنین برحسب مکان خاص نسبی است. مثلاً تزریق مرفین به دستور پزشک در بیمارستان برای بیماری جرم بحساب نمی آید، اما چنانچه این عمل توسط خود فرد (بیمار) صورت گرفته باشد جرم است.
کژرفتاری همچنین برحسب موقعیت، مقام و منزلت اجتماعی اشخاص نسبی است.
بالاخره کجروی برحسب نتایج و آثار حاصله از آن هم نسبی است. بدین ترتیب در شناخت کجروی لازم است به شرایطی که در آن رفتار معینی انجام می گیرد و نیز به عکس العمل دیگران نسبت به آن رفتار توجه شود و تاکید شود و نه بر روی خود عمل و یا شخص عامل آن.
برگرفته از کتاب وندالیسم نوشته دکتر علیرضا محسنی تبریزی
فرار مغزها یعنی استثمار کشورهاى جهان سوم ، توسط کشورهاى توسعه یافته محسوب مىشود که
به عنوان مخرب ترین بحران اجتماعى شناخته و تعریف شده است.
علل سرخوردگی تحصیلکردگان ومهاجرت آنها به خارج کشور:
فساد اداری ، پارتی بازی ، نبود نظام شایسته سالاری
جایگزینی روابط به جای تخصص ونبود امید به پیشرفت و ترقی براساس نبوغ وتخصص
وجود سیاستها، قوانین و برنامه های غلط در بسیاری از شئون ، عدم دلسوزی برخی دولتمردان ومدیران کشور ونبود اهتمام جدی برای تصحیح اشتباهات مدیرانافزایش فاصله طبقاتی ، ظهور طبقه نوسرمایه داران وابسته به مدیران نظام و آقازاده ها وبه تبع آن احساس تکرار این مشکل که در قبل از انقلاب نیز سابقه داشت .عقب ماندگی قوانین اقتصادی، کار ، تجارت ، چک ، بیمه، بانک و تجارت الکترونیکوجود ثروتهای بادآورده واحساس حیف و میل و غارت اموال عمومی
احساس ناامنی سیاسی ، وجود تنشهای فراوان میان مدیران و نهادهای نظام که تشویش ذهنی و نهادینه نشدن رقابت سیاسی سالم را به دنبال دارد
دخالت نداشتن مردم در امور مربوط به خود و فاصله گرفتن مدیران از خوی مردم سالاری.
موانع و محدودیتهای موجود در اجرای تحقیق فرار مغزها
فقر اسناد نظری، تجربی و روشی موضوع در مراکز اسناد و اطلاعات کشور
فقر اطلاعات موردنیاز پیرامون وضعیت کمی و کیفی ایرانیان متخصص مهاجر در خارج از کشور
عدم کارایی دستگاهها و سازمانهای متولی بررسی پدیده خروج متخصصان از کشور
ضعف رویکرد پژوهشی در پدیده خروج نیروهای متخصص از کشور
آسیب های فرار مغزها در یک کشور در حال توسعه
خالی شدن کشور از نخبه ها و مخترعین
عقب افتادگی کشور از لحاظ علم .فن .فناوری .صنعت جدید
خروج ژن های نخبه و تکثیر ژنها در کشورهای میزبان
فقیر شدن کشور و وابسته تر شدن به جوامع پیشرفته
افزایش بیکاری در کشور
کاهش نیروهای علمی ،فکری ،فرهنگی و واگذار کردن امور مهم کشوربه افراد با توانایی کمتر و پائین تر
عوامل موثر در بوجود آمدن فرار مغزها:
عامل داخلی
عامل خارجی
عامل داخلی:
فراهم بودن وسایل و ابزار تحقیق و پژوهش در برخی
کشورها.
کیفیت و سطح زندگی از لحاظ امکانات رفاهی،
در نظر گرفتن تسهیلات ویژهای برای محققان ومتخصصان
و نیروهای نخبه علمی در کشورهای پیشرفته
عامل خارجی:
صلب آزادی تفکر وبیان .
نداشتن امنیت شغلی و تامین اجتماعی .
نداشتن امکانات آموزشی و علمی مناسب و پیشرفته .
فرصت شغلی محدود و تبعیض در استخدام .
عدم امکانات ثبت اختراعات .
فرهنگ کاری نا کارآمد .
عدم تعادل درآمد و هزینه .
نبود آزادی فردی اجتماعی و مسائل طبقاتی .
بی عدالتی، بی قانونی و پارتی بازی .
در فرار مغزها دو عامل مهم نقش اساسی را بازی میکنند:
1 . عوامل دفعی،مانند دیکتاتوری در جامعه و همچنین عدم امنیت شغلی و سرمایه گذاری
2 . عوامل جذبی دیگر کشورها ،مانند پیشرفت ،آزادی و دمکراسی
"فرار مغزها" یا "brain drain" پدیده کهنى است که از دیرباز تاکنون به گونه هاى وسیع و چشمگیرى در کشورهاى جهان سوم دیده مىشود. از این رهگذر در این کشورها صدمات جبران ناپذیرى در بخش هاى اقتصادى،اجتماعى و فرهنگى و تمام ابعاد مختلف جامعه وارد مىشود که شاید جبران آن یکى از دشوارترین کارها براى این قبیل کشورها باشد. ادبیات مربوط به پدیده فرار مغزها از کانادا و کشورهاى اتحادیه اروپا نخستین بار در اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادى در جهان مطرح شد و این پدیده به عنوان یک آسیب اجتماعى از دهه چهل در ایران آغاز شد. یعنى زمانى که کشورهاى اروپایى بازسازى خرابىهاى پس از جنگ را آغاز کردند و در پى فرایند صنعتى شدن با احساس نیاز به متخصصین و نخبگان در این زمینه به جذب نخبگان و متخصصین از کشورهاى جهان سوم پرداختند و اینگونه بود که مانع دیگرى بر سر راه توسعه این کشورها پدید آوردند. فرار مغزها به عنوان یک آسیب اجتماعى مختص کشورهاى جهان سوم ، بیش از یکربع قرن است که جوانان ایرانى را نیز به دام خود گرفتار کرده است . این عارضه که از منظر آسیب شناسان به نوعى استثمار شدگى کشورهاى جهان سوم ، توسط کشورهاى توسعه یافته محسوب مىشود به عنوان مخربترین بحران اجتماعى شناخته و تعریف شده است . از میان کشورهایى که به دلیل در اختیارگذاشتن امکانات پژوهشى و رفاهى به صاحبان اندیشه بیشترین نخبگان ایرانى را به خود جذب کرده اند، آمریکا و کانادا به ترتیب رتبه اول و دوم را به خود اختصاص داده اند.
تحقیقات یک پژوهشگر ایرانى که در دانشگاه MIT آمریکا تدریس مىکرد ، نشان مىدهد که بیش از۴۵ درصد از ایرانیان مقیم کشور آمریکا داراى مدارک تخصصى یا فوق تخصصى هستند.
تحقیقات دیگرى که در سطح دانشگاه هاى معتبر ایران انجام شده نشان داده است که به طور متوسط از هر۱۸ نفرى که از سوى دانشگاه براى کسب تخصص به کشورهاى توسعه یافته اعزام شده اند، تنها۳ نفر به ایران بازگشته اند. نخستین بارى که اصطلاح فرار مغزها در دهه ۱۹۶۰ میلادى مطرح شد، هیچ کس انتظار نداشت که جهان شاهد چنین سیل خروشان مهاجرت نخبگان و مغزها از کشورهاى در حال توسعه به سوى کشورهاى غربى باشد اما ورق هاى بعدى تاریخ این را به باور همگان رسانید...تا امروز که دیگر نمىتوان جلودار این معضل و فرار سرمایه هاى انسانى شد. عوامل متعددى در بسترسازى براى فرار مغزها موثر است که میتوان به سطح فرهنگ ، تحصیلات ، رضایت والدین ، نبود پیشرفت اجتماعى از نظر مالى و نبود تضمین شغلى و کمبود امکانات رفاهى اشاره کرد. همچنین میتوان گفت که نقش دافع هاى اجتماعى، امنیتى، سیاسى و معنوى در زمینه فرار مغزها بیشتر از عوامل مادى و معیشتى است . مساله فرار مغزها پدیده بسیار پیچیده اى است که مساله مهاجرت نخبگان ، فرار مغزها و شکار مغزها را شامل میشود و هر کدام این موارد مکانیزمها و سازوکارهاى مختلفى دارد. باید با سیاست گذارى هاى سنجیده و ارزش گذارى جدید تلاش شود که دانشگاهها و دانشگاهیان از یک منزلت و جایگاه حقیقى و بسیار بالاترى در کشور برخوردار باشند.
رتبه های اول تا سوم کنکور سال 1380 کجا هستند :
ندا ناطق (نفر اول رشته ریاضی): استانفورد، آمریکا
اشکان برنا (نفر دوم رشته ریاضی): برکلی کالیفرنیا، آمریکا
احسان شفیعی پورفرد (نفر سوم رشته ریاضی): ایلینویز، آمریکا
محمد فلاحی سیچانی (نفر اول رشته تجربی): میشیگان، آمریکا
محمد امین خلیفه سلطانی (نفر دوم رشته تجربی): معلوم نیست کجاست
پیمان حبیب اللهی (نفر سوم رشته تجربی): هاروارد، آمریکا
محمدرضا جلاییپور (نفر اول رشته انسانی): ؟؟؟؟؟؟؟
خانواده : از دیدگاه الوین تافلر ( موج سوم )
موج سوم : عصر ا لکترونیک - از 1950 تا 2010
قبل از انقلاب صنعتی اشکال خانواده از جایی به جای دیگر متفاوت بود. اما هر کجا که کشاورزی رواج یافت مردم به زندگی در خانوادههای چند نسلی تمایل پیدا می کردند که متشکل از عمو، دایی، عمه، خاله، اقوام زن، شوهر، مادربزرگ و پدربزرگ بود که همگی زیر یک سقف به سر میبردند و به صورت یک واحد تولید اقتصادی باهم کار میکردند. از انواع این خانواده میتوان به خانواده دسته جمعی در هند و خانواده زادورگا در بالکان و خانواده گسترده در اروپای غربی اشاره کرد. خانواده ایستا بود و گویی ریشه درخاک داشت.
با آغاز حرکت موج دوم در جوامع موج اول، خانواده فشار تحول را حس کرد. در درون هر خانواری برخورد امواج پیشگام به شکل تعارض حمله به اقتدار پدرشاهی در رابطه دگرگون یافته والدین – فرزندان و مفاهیم جدید آداب معاشرت ظاهر شد. با انتقال اقتصاد از مزرعه به کارخانه افراد خانواده دیگر به صورت یک واحد با یکدیگر کار نکردند. با نیاز به کار کارگران در کارخانه، وظایف اصلی خانواده به نهادهای تخصصی دیگر واگذار شد. تعلیم و تربیت کودک را مدارس برعهده گرفت. مواظبت از سالخوردگان به خانههای سالمندان یا مراکز رفاهی دیگر سپرده شد. بالاتر از همه، جامعه نوین به تحرک نیاز داشت، کارگران در جستجوی شغل از اینجا به آنجا می رفتند. خانواده گسترده با داشتن مسئولیت خویشاوندان سالخورده و بیمار و معلول بر دوش خود و داشتن عده زیادی کودک قادر به هیچگونه تحرکی نبود.
بنابراین ساخت خانواده به تدریج شروع به تغییر کرد. مهاجرت به شهرها رشته خانواده را ازهم گسست و بحرانهای اقتصادی ویرانگر آنها را برآن داشت که خود را از زیربار گران خویشاوندان، رها سازند و در نتیجه کوچکتر و کوچکتر شدند و از تحرک بیشتری برخوردار گردند. خانواده به اصطلاح هستهای متشکل از پدر و مادر و تعداد کمی فرزند بود،بدون خویشاوندی متعهد دست و پاگیر این خانواده الگوی نوین استاندارد و مورد قبول همه جوامع صنعتی اعم از سرمایهداری و سوسیالیست گردید. حتی در ژاپن که سالخوردگان از احترام استثنایی برخوردار بودند خانوار بزرگ و چند نسلی که اعضا آن به ثروت به یکدیگر پیوسته با پیشرفت موج دوم از هم پاشید.
در دوران رکود بزرگ اقتصادی 1930 میلیونها نفر از کاربیکار شدند. بسیاری از آنها با بسته شدن درهای کارخانه به رویشان، غرق در نومیدی و احساس گناه شدند. از این زمان بود که مسئله بیکاری به صورت دیگری مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد که بیکاری آنطور که در گذشته خیال میشد ناشی از تنبلی یا ضعفهای اخلاقی نیست بلکه معلول عوامل نیرومندی است خارج از کنترل افراد است .
آنچه بیکاری را بوجود آورده بود توزیع نابرابر ثروت، سرمایهگذاری کوته بینانه ... و حرکتهای نالایق بود نه بی عرضگی شخصی کارگر. امروز بار دیگر انسانها حس میکنند خرد شدهاند ولی برخلاف قبل این احساس گناه ناشی از گسیختگی خانواده است نه عوامل اقتصادی. اگر تنها پای اقلیت کوچکی در میان بود شاید این پاشیدگی بازتابی از شکستهای فردی بود. وقتی که طلاق و جدایی میلیونها خانواده را در بسیاری از کشورها درکام خود میکشد نمیتوان عامل آن را فردی دانست. از هم پاشیدگی خانواده بخشی از بحران عمومی جامعههای صنعتی است. تافلر میگوید، امروزه شنیده میشود که در آینده «خانواده» از هم میپاشد و یا اینکه خانواده مهمترین مسئله روز است. کسانی که به این منوال سخن میگویند معمولاً منظورشان تمامی انواع خانواده نیست بلکه نوع خاصی را درنظر دارند یعنی خانواده موج دوم ] یک شوهر (نان آور) یک زن (خانه دار) و چند فرزند [است.
این شکلی از خانواده است که موج دوم آن را در جهان گسترش داد. این نوع خانواده استاندارد از نظر اجتماعی و به عنوان الگوی پذیرفته شده رایج گردید. زیرا ساختار آن بطور کامل جوابگوی نیازهای جامعه تولید انبوه و ارزشهای رایج و شیوههای زندگی آن از جمله نظام سلسله مراتبی و بوروکراتیک قدرت و جدایی آشکار زندگی خانوادگی از زندگی شغلی دربازارکار میباشد.
با انقلاب صنعتی، اگر چه برخی از گونههای اصیل خانواده ـ مانند خانوده هستهای مرکب از زن و شوهر و فرزندان ـ باقی ماند و به حیات خود ادامه داد ولی در دنیای مدرن شاهد افزایش افراد مجرد هستیم یعنی افرادی که به تنهایی و به طور کامل خارج از خانواده زندگی میکنند. امّا رقیبان جدیدی پا به عرصه گذاشتند که با نمونههای قبلی و شناخته شده خانواده، هیچ وجه اشتراکی نداشتند جز آن که نام خانواده را یدک میکشیدند.
2. تک همسری پیاپی :
از دهه 1960 محققان غربی به رشد پدیدهای که «تک همسری پیاپی» نامیده میشود، علاقه نشان دادند. تک همسری پیاپی، به معنای ازدواجهای مکرر یک فرد در پی طلاقهای پیاپی است.
افزایش این گروه از افراد فرهنگ و سرگرمیهای پررونقی را پدید آورده است و باعث شده که بر تعداد بارها، پلاژهای اسکی، تورهای مسافرتی و دیگر خدمات و کالاهای خاص افراد مجرد افزوده شود
مور میگوید: علت این نوع خانواده را نیز باید در روابط آزاد زن و مرد و شادمانه زیستن و آسان سازی طلاق جستجو کرد.
3. زندگی مشترک بدون ازدواج :
این نوع از زندگی مشترک به مواردی اطلاق میشود که زوجی بدون آن که ازدواج کرده باشند، با هم زندگی میکنند و رابطه جنسی دارند. به گفته آنتونی گیدنز، این نوع از زندگی مشترک در اکثر کشورهای غربی با سرعت فزایندهای در حال گسترش است و به صورت هنجار در آمده است.
«نشریه ریدرز دایجست» در پایان گزارش خود با دختران جوانی به گفتوگو نشسته که با روِیاهایی ازدواج با دوستان پسرشان، اتمام تحصیلات، شروع یک زندگی ایدهآل و دستیابی به یک شغل مناسب به این ارتباطات غیر قانونی روی میآورند امّا بسیار زود پردههای سراب گونه این اوهام به کنار رفته و واقعیت زندگی خود را نشان میدهد؛ اما این بیداری درست در زمانی به دست میآید که این دختران جوان دیگر فرصتی برای برخورداری از یک زندگی سالم و ایده آل ندارند. ومیگویند :
نظریه «هورنای» به عقیده او، در اجتماعاتی که روابط جنسی، آزاد است، بسیاری از احتیاجات روانی شکل تمایلات جنسی پیدا میکنند و به صورت عطش جنسی در میآیند.
4. خانواده بزرگسال کانونی :
تحول مهم دیگر افزایش تعداد زوجهایی است که مایل به داشتن بچه نیستند و به اصطلاح شیوة زندگی «بدون بچه» را برای خود انتخاب کردهاند. جیمز ریمی پژوهشگر ارشد «مرکز پژوهش راهبردی»، امروزه شاهد نوعی انتقال دسته جمعی از خانوادههای «کودک – کانونی» به «بزرگسال – کانونی » هستیم.
خانوادههای تک والدینی، خانوادههایی هستند که فرزندان تنها با یکی از والدین خود و در اکثر موارد با مادر (90 درصد در فرانسه و 93 درصد در دانمارک) زندگی میکنند. این الگوی جدید از خانواده که مبتنی بر «مادر مداری» است را نماد جوامع صنعتی جدید معرفی کردهاند. از دیدگاه پارلمان اروپا، خانواده تک والدینی را باید «واحد خانواده» انگاشت و نباید در مورد آن هیچگونه تبعیض و تمییزی قائل شد. میشل آندره، آمار خانواده و ازدواج کشورهای اروپایی را نشان میدهد که بیش از 20 درصد جمعیت این کشورها ـ در دهه پایانی قرن بیستم در «خانوادههای تک والدی» میزیستهاند.
مور، استفان، 1376 محققان اجتماعی، علت اصلی ظهور و گسترش خانوادههای تک والدی را، فردگرایی مفرط ، شادمانه زیستن، و سادهسازی تشریفات طلاق در این گونه کشورها دانستهاند.
6. خانواده چند والدی :
خانوادههای موجود در دنیای تکنولوژیک جدید را گروهی تشکیل میدهد که تافلر آنها را «خانواده هم افزود» معرفی میکند که در آن زن و مردی که از همسرانشان جدا شدهاند و از ازدواجهای قبلی خود بچه داشتهاند باهم ازدواج میکنند و بچه ها را نزد خود نگهدارند و بدین ترتیب شکلی از خانواده گسترده تشکیل میدهد.
طبق نظر میلیز این خانوادهها که در واقع خانوادههای «چند والدی» هستند احتمالاً رایجترین نوع خانواده فردا را تشکیل میدهند. او می گوید، « به تدریج به عصر اقتصاد چند همسری وارد خواهیم شد» بدین معنی که دو واحد خانوادگی درهم ادغام میشوند و معمولاً جهت نگهداری بچه یا هزینههای دیگر به یکدیگر پول می دهند.
7. خانواده کمون :
8. سایر انواع خانواده های غیر هستهی :
امروزه حتی با اندیشههای مذهبی که روزی اینگونه نظریات را افراطی می دانستهاند پذیرفتهاند که دیگر عصر خانواده هستهای را پشت سرگذاشتیم و به قول «جسی برنارد» مشخصترین ویژگی ازدواج در آینده دقیقاً این است که برای افرادی که از رابطهشان با یکدیگر انتظارات متفاوتی دارند، راههای مختلفی وجود دارد.اینکه کدامیک از اشکال خانوادههای ذکر شده در آینده رواج پیدا می کند. مرتبط به تصمیماتی است که در مورد تکنولوژی و شیوه کار اتخاذ میشود.
خلاصه ای از نظریات تافلر :
موج اول |
موج دوم |
موج سوم |
|
سمبلها |
بیل ، گاوآهن، ماهیچه |
کارخانه، دودکش |
کامپیوتر |
ارزشها |
زمین، تولید، کشاورزی |
صنعت، تیتراژ تولید |
عقل، فرد، اطلاعات |
جوامع |
قبیله ای |
شهرنشینی، خانواده هسته ای |
فردی، سلولی |
حکومتها |
امپراتوری |
شکل گیری کشورها |
ضعیف شدن مرزها و کم رنگ شدن ملیت |
انرژی |
آب، باد، درختان |
انرژی فسیلی، نفت و گاز |
برق، انرژی خورشیدی، انرژی اتمی |
زمان شروع و خاتمه |
800سال قبل از میلاد تا قرن 17 |
از قرن 17 تا قرن 20 |
از 1950 تا 2010 |
نوع تولید |
تولید به اندازه مصرف |
تولید انبوه |
تولید متنوع برای مصرف |
سپهر زیستی |
هوای پاک و سالم محیط زیست سالم |
آلودگی هوا و دریاها و نابودی جنگلها |
بسوی احیای محیط زیست و تناسب صنعت و محیط زیست |
سپهر فرهنگی |
قبلیه ای، سینه به سینه و محلی |
فرهنگ انبوه |
انبوه زدایی فرهنگ |
سپهر اطلاعاتی |
اطلاعات پراکنده و ناچیز |
اطلاعات متمرکز و در دسترس نخبگان |
اطلاعات متمرکز تبادل اطلاعات بین نهادها |
خانواده |
خانواده گسترده و جمعی |
خانواده هسته ای |
از هم گسستن خانواده پیدایش خانواده هم افزود |
محیط کار |
کار در مزرعه جنگلی و کوهستان |
کار در کارخانه و شرکت |
کار در خانه و تغییر محیط کارخانه و شرکت |
نحوه و رابطه تولیدی |
تولید کننده همان مصرف کننده است |
شکاف بین تولید کننده و مصرف کننده |
تولید برای مصرف شخصی |
شیوه انتقال خبر و اطلاعات |
مردانی با صدای قوی ناله ها و چاپارها |
پست و تلفن، رادیو و تلویزیون، تلگراف، سینما، مطبوعات |
ارتباطات کامپیوتری (MAILE- E) مطبوعات الکترونیکی |
صنایع |
گاوآهن، چرخ، اختراعات ضروری |
زغال سنگ، راه آهن، منسوجات، فولاد، |
الکترونیک کامپیوتر، صنایع فضایی، صنایع اعماق دریاها و صنایع بیولوژیک |
مهارت و تخصصی |
معدود افراد تخصصی دارند و اکثر کشاورزند |
افراد بیشتری مهارت دارند ولی اکثر کارگر ساده اند |
تعداد متخصصین از کارگران بیشتر شده است |
بازار |
محل مبادله کالا بدون هدف سوداگری |
محل خرید و فروش همه چیز حتی هنر و روح نیز معامله می شود . |
بازار لا مکان است و از طریق شبکه های کامپیوتری تجارت انجام می شود |
شیوه تعیین حکومت |
پادشاهی بدون اراده مردم |
حکومت اکثریت با اراده مردم |
حکومت اقلیت دمکراسی نیمه مستقیم |